مولا
بیا و آرامم کن . . .
اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان
انتظار
ای نوشداروی لب لعلت ، شفای دل
کی می رسد پیام وصالت برای دل؟
ای غایب از نظر که ز خاطر نمی روی
حس می کنم حضور تو را در سرای دل
عمری ست عاشقان رهت،کو به کوی عشق
سر گشته اند و مویه کنان،پا به پای دل
با نام توست این همه امیدو شوق و مهر
با یاد توست این همه شور و صفای دل
خوش باشد آن که چهره گشایی به عاشقان
ای آفتاب روی تو،شادی فزای دل
دیگر بس است،هجرو صبور و انتظار
جان بر لب آمده است بیا،آشنای دل
فیض حضور دوست شود گر نصیب"نصر"
جان می دهد به خاک قدومش،به جای دل
سید نصرالله نقوی
دلنوشته های عاشقی بی قرار دستان گرم تواند چرا که تب و تاب نوشتن را از یاد برده اند چشم ها مخفیگاه اشک های انتظار گشته اند ای یوسف گم گشته آخر چه زمانی بوی خوشت مشام یعقوب های زمان را عطرآگین خواهد ساخت دست های نیازمندمان سویت بلند گشته تا ما را از نعمت های کرم و تفضل خداوندی مالامال گردانی ما منتظران که ریسمان عاشقی را یدک می کشیم و ادعاهایمان گوش زمان را پر کرده است محتاج دردانه مادرمان هستیم باشد که صداهای ما سنگ فرش آمدنت گردند و آنگاه به سکوت بنشینیم و تنها به گام های پر عظمتت گوش سپاریم.